كرم ابریشمی بود كه هر شب توی ایوان با ستاره ها حرف می زد و بعد می خوابید و هر شب خواب های عجیب و غریب می دید.
دوستان كرم ابریشم به او می گفتند كه بهتر است توی اتاق بخوابد تا خواب های عجیب و غریب نبیند. یك روز صبح كه كرم ابریشم از خواب بلند شد یادش افتاد كه شب قبلش خواب دبده كه دارد به پروانه تبدیل می شود ...