در باغ بزرگی باغبان نهال كوچكی كنار درخت كهنسالی كاشت. نهال از اینكه به باغ بزرگی آمده بود و گل ها و گیاهان زیادی اطرافش بودند بسیار خوشحال بود.
درخت پیر هر روز صبح نهال را بیدار می كردو كلاغ هم كه روی شاخه های درخت پیر بود هر روز خبر های جدید و تازه را به انها می رساند. كم كم نهال كوچولو كم حرف و غمگین شد. درخت پیر دلیل ناراحتی او را پرسید ...