گاهگاهی یك نسیم میوزد از دور دست عطر خوشبوی سحر كوچه را پر كرده است
گاهگاهی یك نسیم میوزد از دور دست عطر خوشبوی سحر كوچه را پر كرده است یاسها با روی باز گرمِ لبخند و سلام غرق صحبت با خداست یاكریمی روی بام مادرم پهلوی حوض باز میگیرد وضو مینشیند توی حوض ...