• 1 قطعه
  • 7 دقیقه
  • یك داستان محشر

    جوزف وقتی خیلی كوچیك بود، پدربزرگ و مادربزرگش رو خیلی خیلی دوست داشت. اون با پدربزگش بازی می‌كرد. یه روز پدربزرگ براش یه روانداز محشر دوخت.

    اطلاعات تکمیلی

    • تهیه كننده : آسیه حیدری شاهی سرایی
    • سردبیر رادیویی: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • گوینده/مجری: سلما محمدبیگی و آسیه حیدری
    • تهیه كننده اینترنتی: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • دبیر سرویس: مطهره آخوندی
    • رده سنی: ب-دبستان
    • نام سریالی: من كتاب می خونم
    • صدابردار: پدربزرگ
    • كلیدواژه: خانواده,روانداز,معرفی كتاب كودك,هدیه

    پدربزگ یه روانداز خیلی قشنگ براش دوخته بود. جوزف رواندازش رو خیلی دوست داشت. همیشه اون رو روی سرش می‌انداخت و می‌خوابید. سال‌ها گذشت و جوزف بزرگ و بزرگ‌تر شد... . رواندازش براش كوچیك شد. مادر جوزف ...

    اطلاعات بیشتر

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴

    قرآن

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴
    چهار شنبه 18 آذر
    |
    11:33:21
    زنده