سعید كوچولو روزها با توپش توی حیاط بازی می كرد. اما یك بار توپ با شوت سعید كوچولو افتاد جلوی پای رفتگر محله و رفت توی كوچه.
سعید كوچولو خجالتی بود و روش نمی شد بره و توپ خودش رو از رفتگر محله بگیره. مادر سعید می خواست بیرون بره و سعید خوشحال شد كه با مادر ش می تونه پیش آقای رفتگر بره، اما هنوز هم خجالت می كشید. داستان"سعید ...