كاكل حنا توی مزرعه ایی زندگی می كرد. مزرعه ایی كه با گندم های داخلش مثل طلا می درخشید.
كاكل حنا توی مزرعه با دوستانش بازی می كرد كه یك روز یك پرستویی كوچك آمد و توی مزرعه نشست. كاكلی فكر كرد كه چون از پرستو بزرگتر است پس حتما می تواند پرواز كند. اما كاكل حنا نتوانست پرواز كند و خیلی ...