توی یه مزرعهی سرسبز و بزرگ، یه سنجاب كوچولوی قهوهای، توی لونهاش زندگی میكرد. اون آرزو داشت كه بتونه از مزرعه بیرون بره و همهجا رو ببینه. اون خیلی دوست داشت بِره و از نزدیك دریا رو ببینه، آخه اون تا حالا دریا رو از نزدیك ندیده بود.
كودكان با شنیدن این داستان یاد میگیرن كه هیچ وقت نباید دربارهی چیزی كه هیچ آگاهیای دربارهش ندارن، با عجله رفتار كنن، چون ممكنه به دردسر بیفتن و یا حتی سلامتی خودشون و دیگران رو به خطر بندازن.