هانس دیگر از كار كردن با اربابش خسته شده بود.
هانس هفت سال برای اربابش كار كرده بود. یك روز از اربابش اجازه گرفت تا پیش مادرش برگردد. او از ارباب دستمزدی نگرفت. فقط می خواست برود و با مادرش زندگی كند. ارباب هم به جای دستمزد یك گاو به او داد. ...