یه شعر برای یه گنجشك كوچولو.
گنجشك میكوبید هی نوك به این شیشه شاید مسافر بود از جنگل و بیشه در را كه وا كردم آمد به این خانه مهمان من شد او با چند تا دانه او خسته بود انگار در آن شب تاریك پس با آسانسور ...