توی یك ده قشنگ مردی زندگی می كرد كه یك نانوایی داشت.
مرد روزی یك نان بزرگ پخت و به جنگل برد و پیش خودش گفت كه این نان را به مهریان ترین حیوان جنگل خواهم داد. خارپشت،كلاغ، روباه و خرگوش و ... حیوانات مختلف با اصرار به مرد می گفتند كه آنها مهربان ترین ...