موش كوچولویی بود به اسم كپل، كه همراه مادرش توی سوراخ یك درخت زندگی می كردند.
یك روز مامان موشی برای برداشتن خوراكی به انبار رفت، اما دید كه غذا و خوراكی ها تمام شده و فقط یك گردو برایشان مانده بود. خانم موشی قبل از بیرون رفتن از خونه كپل رو بوسید و بهش گفت مراقب خودش باشه ...