یه تپلیای بود كه چاق و گِرد و سیاه بود. یه دُم دراز هم داشت، ولی خودش این چیزها رو نمیدونست. اون یه بچهقورباغهی زرنگ و شاد بود. روزها توی آب رودخونه این طرف و اون طرف میرفت.
كودكان با شنیدن این داستان با «چرخهی رشد قورباغه» آشنا میشن.