نرگس كوچولو با مادر و پدرش زندگی می كرد و كلاس قرآن می رفت و چند سوره یاد گرفته بود.
نرگس كوچولو یك روز كه بیدار شد دید كه پدر بزرگ و مادربزرگش از راه دور آمده اند و خیلی خوشحال شد. مادر بزرگ و پدربزرگ به نرگس گفتند كه امشب بعد از افطار با هم به مهمانی خواهیم رفت. این برنامه در ...