توی شهری كه علی كوچولو زندگی می كرد یك فرودگاه بود. علی با پدر ومادرش برای رفتن به مسافرت به فرودگاه رفتند.
علی كوچولو سوار هواپیما شد و از خانم مهماندار شكلات گرفت و آقای مهماندار به علی كوچولو یك هدیه داد. علی كوچولو دوست داشت خلبان بشه و مهماندار به او گفت اگر خوب درس بخونی میتونی خلبان بشی. داستان"مهمادار ...