توی یك مدرسه مینا كوچولو درس می خوند. مینا مدرسه و معلم ها و دوستانش و حتی بابای مدرسه را خیلی دوست داشت.
یك روز مینا بابای مدرسه را توی حیاط ندید و وقتی زنگ تفریح شد به دفتر مدرسه رفت و حال او راپرسید و فهمید كه بابا علی مریض شده است. آن روز ناهار مادر مینا سوپ درست كرده بود و مینا و مادرش كمی هم برای ...