بابی مدرسه هر روز صبح در مدرسه را باز می كرد. حیاط و كلاس های مدرسه هر روز تمیز بود و بچه ها خیلی خوشحال میشدند.
یك روز جشنی توی مدرسه برپا شد و حیاط مدرسه كثیف شد. خانم مدیر گفت بچه ها بیایید با هم مدرسه را تمییز كنیم و همه بچه ها با خوشحالی آشغال های توی حیاط را جمع كردند. داستان"هدیه به بابای مدرسه"با ...