روی پله های جلویی ویلا، سه بچه ی كوچك نشسته بودند.
مردی خوش لباس و شیك داشت بچه ها را نگاه می كرد. مرد برای خرید یك ویلا آمده بود. مرد به بچه ها گفت: ویلای ویله كولا همینه؟ بچه ها خندیدند و شروع به شیطنت كردند. مرد می خواست آنجا را بخرد و خراب ...