یك روز كه بانی خرگوشه در جنگل بود باد شروع به وزیدن كرد و باران تندی شروع به باریدن كرد.
باد تندی شروع به وزیدن كرد و هو هو كنان دنبال بانی خرگوشه به راه افتاد. نزدیك بود كه باد كت بانی خرگوشه را تنش بیرون بیاورد. بانی ترسید و تند تند به خانه رفت. او به مادرش گفت كه چیز بزرگی داشت ...