دوروتی با عمو هنری سوار كشتی شدند تا به استرالیا بروند.
طوفان شد، كشتی تكان های شدید خورد و دوروتی به دریا افتاد. او طنابی را گرفت و به صخره ای رسید. لانه ی مرغی روی صخره بود. مرغ جلو آمد و شروع كرد به حرف زدن با دوروتی. او به دوروتی گفت كه در آن نزدیكی ...