سنبله توی آسمان بود و هر شب با ستاره ها به زمین نور می پاشید.
یك شب سنبله به زمین آمد و روی كوه نشست. كوه تب داشت و حسابی غم و درد داشت. هیچ گل و درختی روی كوه نبود و نهر های آب از روی كوه رد نمی شدند. سنبله این مشكل را با دوستانش مطرح كرد و ستاره ها تصمیم ...