اهالی باغچه همه با هم مهربون بودن.
كفشدوزك كفش می دوخت. سنجاقك لباس می دوخت. ملخك و مورچه ریزه هم غذامی پختن. ظهر همه دور هم نهار می خوردن. یك روز خاله كارتونك، بقچه به بغل آمد و گفت: من لانه ندارم. از راه دوری آمدم. اجازه بدهید ...