اتوی خانه كارش را خیلی دوست داشت.
اتو وقتی می دید كه همه، لباس های بدون چروك می پوشند خوشحال می شد. یك روز اهالی خانه به مسافرت رفتند. یك روز، دو روز، سه روز. اما آنها هنوز نیامده بودند. اتو هم حوصله اش سر رفت. از كمد بیرون ...