زنبور طلایی مهربانی بود كه هر صبح حال همه گیاهان را می پرسید.
یك روز زنبورك كرم چاقالویی را روی تنه درخت دید و با عصبانیت از كرم خواست كه از درخت پایین برود. اما كرم چاقالو از زنبور خواست تا به او اجازه بدهد كه فقط روی یك گیلاس بنشیند. داستان "زنبور طلایی ...