یك روز خورشید خانم به مهمانی دعوت شد. او خیلی خیلی خوشحال بود.
خورشید خانم دلش می خواست زودتر به مهمانی برود. او می خواست در مهمانی از همه زیباتر باشد. با خودش فكر كرد و گفت: اگر یك گردنبند داشته باشم خیلی زیباتر می شوم. او از خانم بزی خواست تا زنگوله طلایی ...