تصنیفی در آواز بیات اصفهان بر روی شعری از رهی معیری بهرام سارنگ محمد ساعد
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاكم و من گردم من اشكم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم كه ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را ...