آواز و كمانچه در پرده ابوعطا
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود وان چنان پای گرفتست كه مشكل برود دلی از سنگ بباید به سر راه وداع تا تحمل كند آن روز كه محمل برود ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست همچو چشمی كه چراغش ز مقابل ...