تصنیف با موضوع عرفانی
دلم هیهای او دارد سرم سودای او دارد تنم بادا فدای جان كه جان غوغای او دارد گه از زلف پریشانم بروی گاه حیرانم كه آن سودای او دارد كه آن سیمای او دارد گهی محو قمر گردم كه دارد داغ او بر روی گهی ...