تصنیف در دستگاه شور
نشد بنشینم دمی به كنارت زجور زمان بیا بنشین شراره ی قلب مرا بنشان شبیه قفس شد برای دلت آسمان دلم زبانه گرفته حریق جدایی میان دلم چه بغض عجیبی نشسته میان گلو چه كنم ز گریه گذشته خرابی حالم بگو ...