تصنیف شور
خزانم از ره رسید كه خشك و زردم كند تو می روی تا آتش بگیرد باغ وجودم از آه جان سوز من بدون یادت شبی نمی نشیند دلم كه در كنارت هر لحظه شادم ای در نگاهت عشق خزان سوز من بی تو با این خزان ماندم ...