تصنیف اركسترال بیات اصفهان
ز نیمه شب گذشت و سحر زدر نیامد به لب رسیده جان و غمت به سر نیامد چه ناتوان چه دردانگیزم چو غنچه بر لب پاییزخسته منم خزان گرفته سر پایم بخوان حكایت فردایم از سخنم چراغ هستی افروز منی شرار ...