تصنیف در دستگاه ماهور
شب چو در بستم و مست از می نابش كردم ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آنقدر گریه نمودم كه خرابش كردم غرق خون بود و نمی خفت ( نمی مرد) ز حسرت فرهاد خواندم ...