بازخوانی تصنیف قدیمی
ز من نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد خبر ندارم من از دل خود دل من از من خبر ندارد كجا رود دل كه دلبرش نیست كجا پرد مرغ كه پر ندارد امان از این عشق فغان از این عشق كه غیر خون جگر ندارد ...