تصنیف دشتی
گفتی پریشان می كنی زلف سیاه خویش را روزی نمایان می كنی آن روی ماه خویش را از چشمهایت خوانده ام ای دوست چون من عاشقی از چیست پنهان می كنی برق نگاه خویش را دیروز با كیش رخت راندی وزیر عقل را امروز ...