جیرجیرك فقط و فقط جیرجیر می كرد.
همه ی دوستانش می خواستند با او بازی كنند ولی او اصلا بازی كردن را دوست نداشت. فقط می خواست از صبح تا شب. از شب تا صبح، جیرجیر كند. آواز بخواند و بخواند. نه كاری نه استراحتی ...