دختركوچولو صبح كه بیدار می شد، فقط و فقط بازی می كرد.
او نه صبحانه می خورد، نه موهایش را شانه می كرد و نه دست و صورتش را می شست. یك روز كه داشت در حیاط بازی می كرد. شانه و حوله و مسواك با هم شروع به حرف زدن كردند. آنها تصمیم گرفتند تا فكری كنند ...