روزی سیبی به نام قلقلی با لپای گل گلی تصمیم گرفت به همه كمك كند.
سیب قلقلی قل خورد و قل خورد تا به خانه ی ننه موشه رسید. ننه موشه حالش خوب نبود. سیب رفت توی خانه ی ننه موشه و به او گفت بیا یه گاز به من بزن تا حالت خوب شود ...