آدرینا اصلا دوست نداشت مسواك بزند.
كیانا و آدرینا خواهرند. یك شب كیانا به آدرینا گفت: بیا برویم مسواك بزنیم. ولی آدرینا گفت: نه. حوصله ندارم. می خواهم مثل پدربزرگ، دندان مصنوعی داشته باشم. پدربزرگ كه حرف آنها را شنیده بود گفت: بچه ...