بی بی و آقابزرگ می خواستند به خانه دخترشان بروند.
آنها ساك شان را بستند و راه افتادند. وقتی بی بی و آقابزرگ از خانه بیرون رفتند مارمولك خال خالی پرید توی اتاق. خاله موشه هم از پنجره ی اتاق آمد توی آشپزخانه و یك سره رفت سراغ گردو و پنیر ...