همه ی وسایل آشپزخانه از دست كتری بدجنس ناراحت بودند.
كتری هم همه را می ترساند. او به همه زور می گفت. می خواست همه را بسوزاند. كتری آنقدر جوشید و جوشید تا این كه یك روز آبش تمام شد و خانم آشپزخانه آن را در گوشه ای گذاشت ...