پاییز داشت از راه می رسید و همه ی حیوانات مشغول جمع كردن دانه برای زمستان و پاییز خود بودند.
اما جیرجیرك فقط و فقط روی شاخه ی درخت می نشست و با صدای بلند آواز می خواند: جیر جیر جیر جیرجیركم جیرجیركم چقده با نمك ام ناز و قشنگ و كوچكم همه از صدای بلند او خسته شده بودند ...