هوا آفتابی بود. خرسه از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت با دوستانش كنار رودخانه بروند.
خاله خرسه دوید و دوید تا به زرافه رسید. به زرافه گفت كه نهارش را بیاورد تا كنار رودخانه بخورند. خاله خرسه از میمون هم خواست تا بیاید كنار رودخانه. او هم قبول كرد ...