باد مهربانی بود كه اسمش هوهوجان بود.
هوهوجان هر روز به شهر و روستا، دشت و دریا می رفت و به همه كمك می كرد. یك روز هوهوجان هوهوكنان به بالای درخت رسید. خانوم گنجشك توی لانه اش نشسته بود و گریه می كرد ...