ریحانه كه از خواب بیدار شد دید كه خاله و مادربزرگ به خانه ی آنها آمده اند.
ریحانه، دوید و خاله و مادربزرگ را بوسید. مادربزرگ برای ریحانه تعریف كرد كه چرا لباس مشكی پوشیده ...