حسنی یه باغبون بود، غذاش پنیر و نون بود نشسته بود توی باغ، همسایه بود با كلاغ كلاغه ناقلا بود، كلاغ نگو بلا بود حسنی كه داشت غذا می خورد، كلاغ اونو دید و پرید با منقارش پنیر رو، برداشت و بعد زودی پرید...
حسنی یه باغبون بود، غذاش پنیر و نون بود نشسته بود توی باغ، همسایه بود با كلاغ كلاغه ناقلا بود، كلاغ نگو بلا بود حسنی كه داشت غذا می خورد، كلاغ اونو دید و پرید با منقارش پنیر رو، برداشت و بعد ...