روزی مردی خاركن با ناراحتی بسیار به در خانه نصرالدین رفت و به او گفت: « دیروز به یك مهمانی هفت نفره رفته بودم. من آخرین نفری بودم كه به آنجا رسیدم و كفش های نو و جدیدم را از پا درآوردم و وارد مهمانی شدم. بعد از پایان مهمانی متوجه شدم كه...»
این داستان به كودكان میآموزد كه برای حل مشكلاتشان، با فكر خلاق و هوشمندی میتوانند راه حل مناسب را پیدا كنند.