• 2 قطعه
  • 20 دقیقه
  • پایان غروب؛ با طعم شیرین دریا

    آقای مدیر كه از شهر برگشت، شب شده بود. داشت می خوابید كه كسی با وحشت او را صدا زد.

    اطلاعات تکمیلی

    • نوع متن: متن اصلی
    • ترجمه / اقتباس شنیداری: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • قالب كتاب گویا: روایی
    • سردبیر رادیویی: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • تنظیم‌کننده: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • دبیر سرویس: محمد مهدی شادبهر
    • رده سنی: كودك
    • ناشر كتاب مرجع: نشر هشت
    • راوی: محمد امرایی
    • كلید واژه: داستانی از جنوب,كتاب گویا,نشر هشت
    • نام سریالی(نام طرح مشترك): بیمارستانی در باغچه
    • منبع: ایرانصدا
    • نوع مرجع (نمایشنامه-نمایش رادیویی - برنامه-كتاب-فیلم): كتاب,نمایش رادیویی
    • ملیت: فارسی
    • پیشنهاد ما: داستانی با طعم و بوی منطقه جنوب ایران را بشنوید.

    گل طلا با فانوسی در دست، وحشت زده اقای مدیر را صدا می زد: آقای مدیر! آقای مدیر! تو رو خدا. بابام رفته دریا برنگشته ... آقای مدیر از جوانان ده خواست تا به ساحل بروند و آتش روشن كنند. مردم روستای ...

    اطلاعات بیشتر

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴

    قرآن

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴
    چهار شنبه 18 آذر
    |
    11:33:21
    زنده