سالها پیش پیرمرد خاركَن فقیری همراه پسر و دخترش زندگی میكرد. پیرمرد روزها به صحرا میرفت و خارها را میكَند و میفروخت. ولی با این وجود، پول چندانی به دست نمیآورد. روزها به همین شكل گذشت تا اینكه متاسفانه دختر و پسرش بیمار شدند و او....
كودكان با شنیدن این داستان میآموزند كه گِره تمام كارها به دست خداوند مهربان باز میشود و انجام هر كاری برای خداوند ممكن است و غیرممكنی برای او وجود ندارد؛ فقط كافی است كه به خدا اعتماد كافی داشته ...