مرد فقیری بود كه با همسرش در روستایی زندگی میكرد. روزی همسرش به او گفت كه تا چه زمانی باید این همه فقر و بدبختی را تحمل كند. مرد فقیر كه از حرفهای او خجالت كشیده بود، جانمازش را برداشت و به راز و نیاز با خداوند مهربان مشغول شد تا شاید....
در این داستان كودكان میآموزند: 1) هیچ وقت از لطف خداوند ناامید نشوند. 2) برای رسیدن به هدف باید سعی و تلاش كرد. 3) در مقابل لطفی كه خداوند به آنها كرده است، شكرگزار باشند و خود نیز به دیگران لطف ...