در روزگاران قدیم دانشآموز زرنگی زندگی میكرد. او هر زمانی كه میخواست به مدرسه برود از كنار مجسمه سنگیای رَد میشد. هیچ كس به آن مجسمه توجهی نمیكرد؛ تا اینكه روزی مجسمه مقابل دانشآموز بلند شد و به او اَدای احترام كرد و گفت....
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان میآموزد كه غرور نوعی بدی در حق خویش است و انسان را از انجام كارهای نیك و خوب دور میكند. * داستان «دانشآموز و مجسمه سنگی» از افسانههای قدیم كشور ویتنام ...