روزی میرزا به مهمانی مرد ثروتمندی دعوت شد. او همیشه خدمتكارش الماس را با خود میبرد. در راه مهمانی، میرزا متوجه شد كه كیف پولش را جا گذاشته است. به همین دلیل الماس برگشت تا كیف را برای میرزا به مهمانی ببرد. اما وقتی كیف را آورد....
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان میآموزد كه هرگاه كسی را به خاطر ظاهرش به جایی راه میدهند و یا اجازه انجام كاری را به او میدهند، میتوانند از ضربالمثل «آستین نو، بخور پلو» در مورد آن ...